آخوندهایی که بزرگترین دزدهای تاریخ ایران هستن، دست دو جوان را در زندان مرکزی مشهد به اتهام یک سرقت عادی قطع کردن. این عمل شنیع و ضدانسانی آن هم در ماه رمضان در حالی بود که سردمداران نظام در قوه قضاییه حاضر نیستن حتی در رابطه با نوک کوه یخی که در جنگ و دعواهای باندی از دزدیهای کلان مالی و اختلاسها آن هم در بالاترین سطوح افشا کردند، حرفی بزنند. آخوند لاریجانی در جمع آدمکشان قضاییه و سردمداران رژیم، با هشدار بهباندهای نظام که حق ندارید در مورد این دزدیهای نجومی حرفی بزنید، باید از این سردژخیم پرسید چطور دست دو جوان که به ادعای دستگاه سرکوب بهدلیل فشارهای زندگی و فقر و بدبختی دست به سرقت برای رفع گرسنگی زدهاند، باید قطع شود، اما در مورد پروندههای نجومی حرف زدن حتی توسط باندهای نظام هم ممنوع است و چطور است که گفتن در مورد آن پروندههای نجومی چیزی را عوض نمیکند اما قطع
دست جوانان به جرم دزدیهای خردهپا چیزی را عوض میکند.
کنار هم گذاشتن چنین تناقض بزرگی این سؤال را در ذهن هر شنوندهای ایجاد میکند که بالاخره افزایش موج سرکوب و جنایتهای فزاینده بهرغم محکومیتهای بینالمللی بهخصوص در مورد شکنجه و اعدامهای دیوانهوار چه دردی را از رژیم دوا میکند که با پذیرش امواج محکومیت و همه پیامدهایش یک لحظ از آن کوتاه نمیآید.
علت البته چیزی نیست جز چشمانداز سرنگونی در پیش چشمان سردمداران رژیم، چشماندازی که هر روز نزدیکتر میشود. واقعیتی که کرباسچی، شهردار سابق رژیم در تهران، اخیراً به صراحت به آن اعتراف کرد و از ابراز وحشت از مسیری که نسل جوان و آگاه ایران در تعارض کامل با آخوندهای مرتجع پیش گرفتهاست، سخن گفت.
بنابراین عملکردهای جنایتکارانه نظام در حقیقت آینهی هراس رژیم از سرنوشتی محتومی است که پیش رو دارد و آن روی سکهی خشم و نفرت نسل جوان و پتانسیل اعتراضی آنها است.
0 comments:
Post a Comment