Saturday, 25 July 2015

ايران-احمد شاملو شاعری‌ست با نوشته‌هایی چون آینه‌یی برابر جهان


دوستتت دارم برای همیشه: آزادی!
 روز 2مرداد 1379 یکی از آفرینندگان فلسفی‌ترین شعر پیشرو و مترقی فارسی، کسی که پنجاه سال عمر خود را پای زبانشناسی در شعر و نثر و ادبیات توده گذاشت، درگذشت.
احمد شاملو شاعريست با نوشته‌هایی چون آینه‌یی برابر جهان. شعر او، «حنجره‌یی‌ست پرخنجر» با فریادی بر قلعه‌های فراعنه‌ی تاجدار و عمامه‌دار. قلم او با شعر و ادبیات، نوری بر ویرانه‌های برهم ‌انباشته‌ی میهن و جهانش انداخت.


من کدام انسان و آرمانم؟
هر انسانی در آینه‌ ی واقعیتهای زندگی و جهانش، لاجرم به این پرسش پاسخ می‌دهد. «الف. بامداد» برای پاسخ به این پرسش، نشانه‌های بسیاری در زمانه و روزگارش به جای نهاد. یادواره‌ی شاملو ـ شاعر بزرگ جهان ـ را با گلچین کوتاهی از یادداشتها و شعرش مهر می‌کنیم و گرامی می‌داریم:
«هدف شعر، تغییر بنیادی جهان است و درست به همین علت هر حکومتی به خودش حق می‌دهد شاعر را عنصری ناباب و خطرناک تلقی کند... آرمان هنر، عروج انسان است. طبعاً کسانی که جوامع بشری را خرافه‌پرست و زبون می‌خواهند تا گاو شیرده باقی بماند، آرمان‌خواهی را «جهت‌گیری سیاسی» وانمود می‌کنند و هنر آرمان‌خواه را «هنر آلوده به سیاست» می‌خوانند. اینان که اگر ‌چه مدح خودشان را نه آلودگی به سیاست، بل که «ستایش حقیقت» به حساب می‌آورند، در همان حال برآنند که هنر را جز خلق زیبایی حتا تا فراسوهای «زیبایی محض» وظیفه‌یی نیست. من هواخواه آن‌گونه هنر نیستیم...

سکوت آب / می‌تواند خشکی باشد و فریاد عطش؛ / سکوت گندم / می‌تواند گرسنگی باشد و غریو پیروزمندانه‌ی قحط؛ / هم‌چنان که سکوت آفتاب / ظلمات است / اما سکوت آدمی فقدان جهان و خداست؛ / غریو را تصویر کن!...
کلمه‌ همیشه برای من‌ مقدس بوده. نه هرگز به‌ چشم بازیچه‌ نگاه‌اش کرده‌ام نه در دست‌هایم به‌ شکل کبوتر و شعر درآمده‌ است. من شعر را از همان نوروز سال ۲۵ که‌ در ناقوس نیما شناختم، به هیأت عقاب دیده‌ام که هرگز با واقعیت سر شوخی نداشته. همیشه‌ در عین‌ مهربانی، رسمی و جدی بوده‌است...

هنرمند این روزگار هم‌چون هنرمند دوران امپراتوری رم، جایی بر سکوهای گرداگرد میدان ننشسته است که خواه از سر همدردی و خواه از سر خصومت و خواه به‌مثابه یکی تماشاچی بی‌طرف، صحنه‌ی دریده شدن فریب خوردگان را نقش کند. هنرمند روزگار ما بر هیچ سکویی ایمن نیست، در هیچ میدانی ناظر مصون از تعرض قضایا نیست. او خود می‌تواند در هر لحظه هم شیر باشد هم قربانی...
من خویشاوند نزدیک هر انسانی هستم. نه ایرانی را به غیرایرانی ترجیح می‌دهم نه انیرانی را به ایرانی. من یک لر بلوچ کرد فارس، یک فارسی زبان ترک، یک آفریقایی اروپایی استرالیایی آمریکایی آسیایی‌ام، یک سیاه‌پوست زرد پوست سرخ‌ پوست سفیدم که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم، بل که بدون حضور دیگران، وحشت مرگ را زیر پوستم احساس می‌کنم. من انسانی هستم میان انسانهای دیگر بر سیاره‌ی مقدس زمین، که بدون دیگران معنایی ندارم».

0 comments:

Post a Comment