Monday, 17 August 2015

ايران- سعيد محسن كه بود؟


سعيد محسن، بنيانگذار بن بست شکن و راهگشا
مجاهد بنيانگذار سعيد محسن در سال1318 در يک خانواده از قشر متوسط در زنجان به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايی و متوسطه خود را در همان جا گذراند و سپس برای ادامه تحصيل به تهران آمد و در سال1342 از دانشکده فنی در رشته مهندسی تأسيسات فارغ التحصيل شد. 
دوران دانشجويی سعيد مصادف با سالهای 1339 تا 1342 و فعاليتهای جبهه ملی و نهضت آزادی ايران بود. 
سعيد قبل از بنيانگذاری سازمان، به دليل فعاليتهای سياسيش دو بار به زندان افتاده بود، بار دوم هنگامی بود که عضو کميته دانشجويان نهضت آزادی بود. هنگامی که سعيد همراه با تعدادی از جوانان مبارز آن روزگار، همزمان با رفراندوم قلابی شاه خائن، در بهمن سال41 دستگير شد، از همان جا رابطه اش با محمد حنيف نژاد هر چه نزديکتر گرديد. 
از خصوصيات برجسته سعيد محسن، پند آموزی وی از وقايع و قدرت جمعبندی وی بود. روی حوادث مختلف فکر می کرد، آنها را کنار هم قرار می داد و غالباً از آنها تفسير درستی به دست می آورد. ذهنی جستجوگر داشت و هرگز از آموختن غافل نمی شد. سعی می کرد از همه چيز سر دربياورد. نه تنها به کارهای فنی رشته اش علاقه فراوان داشت، بلکه از وظيفه اجتماعی و فکری خود نيز غافل نبود. می گفت اگر جامعه بر پايه يی صحيح و عادلانه نچرخد، يک مهندس خوب هم جز در خدمت سرمايه داران کاری انجام نخواهد داد. سعيد در آن سالهای پرتلاطم، بطلان روشهای کهنه را در عمل مبارزاتی تجربه کرد و ناکارآيی و شکست آنها را به چشم ديد و از همان جا بود که به جانب حنيف نژاد شتافت، تا او را در بنيانگذاری سازمان ياری کند. سعيد پيش از آشنايی با محمد، با اصغر بديع زادگان آشنا شده بود. آشنايی آنها به جاری شدن سيل در جواديه تهران در سال39 و خراب شدن انبوهی از خانه های مردم محروم جنوب شهر، برمی گردد؛ سيل جواديه از حوادثی بود که دانشجويان و روشنفکران متعهد آن دوره را برای کمک به مردم برانگيخته بود. سعيد در رأس فعاليتهای دانشجويانی بود که برای کمک به مردم جواديه اکيپهای تعميراتی تشکيل داده بودند. او تقريباً همه دانشجويان دانشکده فنی تهران را، که دستی در مبارزه و سياست و فعاليت اجتماعی داشتند، به کار گرفته و سازماندهی کرده بود. 
در سال41 هم که زلزله بوئين زهرای قزوين ويرانيهای زيادی به بار آورد، سعيد محسن و اصغر بديع زادگان در رأس گروه های دانشجويی بودند که با هم به ميان مردم رفتند و چند ماه شبانه روز به کار در ميان آنها پرداختند. 
سعيد محسن پس از پايان تحصيلات به خدمت نظام وظيفه رفت. در آنجا با ارتش شاه و نقاط ضعف و قوت آن و همچنين تعليمات نظامی آشنا شد. او به کارهای نظامی علاقه زيادی داشت و بر خلاف ديگران هر تمرين را چندبار انجام می داد و معتقد بود که اينها برای يک انقلابی بسيار لازم است. از تمرينهای تيراندازی، پرتاب نارنجک و نگهبانی گرفته تا سينه خيز رفتن از زير سيم خاردار و راهپيماييهای طولانی خسته نمی شد و اين کارها را با نشاط و علاقه فراوان انجام می داد. 
سعيد به علت سوابق سياسی و اسارتش برای خدمت به جهرم فرستاده شد، جايی که بيش از پيش با توده های رنج کشيده مردم ايران آشنا شد. 
پس از پايان خدمت نظام وظيفه، سعيد به تهران آمد و در کارخانه ارج و سپس کارخانه سپنتا به کار مشغول شد. او هم زمان به فعاليتهای سياسی خود ادامه داد. مطالعات عميق و زندگی با محرومترين اقشار جامعه از سعيد محسن عنصری ساخته بود که ديگر فعاليتهای رفرميستی جبهه ملی و نهضت آزادی وی را ارضا نمی کرد. در اين ايام او شبانه روز در فکر يافتن چاره يی برای خروج از بن بست مبارزه بود. سرانجام در ملاقات با محمد حنيف نژاد به ضرورت تأسيس يک سازمان انقلابی و حرفه يی برای گشودن بن بست مبارزاتی پی برد و به همراه او و اصغر بديع زادگان در زمره بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق ايران در آمد. 
سعيد محسن پس از تأسيس سازمان، به طور خستگی ناپذير کار می کرد و هفته يی 16جلسه و قرار اجرا می نمود. او در مقاله يی در همان ابتدای تأسيس سازمان نوشت «شرايط سخت و دشوار عامل مرزبندی دقيق بين جنبش و ضد جنبش است. پيدايش مرزبندی ميان جنبش و ضدجنبش و انقلاب و ضد انقلاب، خود دليل بر تکامل مبارزه است. تنها در چنين صورتی است که برای فرصت طلبان و سازشکاران محلی باقی نخواهد ماند… در اين شرايط تنها عناصر مصمم هستند که بار سنگين نبرد را به دوش می کشند و دارای قدرت ادامه نبرد و آگاه کردن و بسيج توده ها، در شرايط سخت می باشند. 
سعيد محسن در جريان ضربه شهريور سال1350 توسط ساواک شاه خائن دستگير شد و به زندان افتاد. برادر مجاهد محمد سيدی کاشانی در خاطره يی از دستگيری و دوران زندان شهيد سعيد محسن نوشته است: «در ارديبهشت51 که بيدادگاههای شاه خائن، بنيانگذاران، اعضای مرکزيت و کادرهای سازمان را محاکمه می کردند، با او و دو نفر ديگر هم سلول بودم. سلول کوچک يکنفره يی بود. سعيد شعله سلول بود و به آن گرما، نور و نشاط می بخشيد و وضع روحيش هيچ تفاوتی با شرايط قبل از دستگيری و خارج از زندان نداشت. همان طور شوخ و با نشاط. برايمان شعر می خواند، شوخی می کرد، افسرهای زندان را که برای بازديد سلولها می آمدند دست می انداخت. در عين حال به هيچ وجه از وظايفش غافل نبود. ارتباطات مخفيانه اش با بقيه سلولها و با ”محمدآقا“ برقرار بود. پيامها را می فرستاد و می گرفت و در مورد مسائل مختلف مشورت می کرد. اطلاعيه مشترکش با ”محمدآقا“ در همين شرايط، صادر گرديده و به بيرون از زندان فرستاده شد. دفاعيه تکاندهنده و مفصلی را که در بيدادگاه نظامی خواند طی 5ـ6ساعت در همين روزها نوشت. در اين دفاعيه رژيم پهلوی را از ابتدا تا آن زمان و از صدر تا ذيل سکه يک پول کرد». 
سعيد محسن سمبل بسيار برجسته يی از تواضع و فروتنی انقلابی بود. اگر کسی سعيد را نمی شناخت و در جريان کارها و مسئوليتهای او در سازمان نبود، از خلال رفتارش کمترين اشعه يی نمی گرفت که او در مقام و موضع رهبری کننده و بالاترين مدارج سازمان است. نشاط و سرزندگی و تلاش برای ارتقای اين روحيه و گسترش آن از کارکردهای دائمی سعيد بود. شادابی و سرزندگی او بسيار برجسته بود. سرشار از انگيزه انقلابی بود و واقعاً هيچ لحظه يی در زندگيش را هدر نمی داد. تا آخرين ساعتهای روز قبل از شهادتش، که او را ديده بودم، بسيار مسلط بود و تمام کارهايش را انجام می داد، همان کلاسها و بحثهای آموزشی را در زندان ادامه می داد. اصلاً در چهره و رفتارش ذره يی از اين که گويا فردا تيرباران می شود و نگرانی و دغدغه يی در او نمی ديديم. 
برادر مجاهد عباس داوری درباره آخرين روزهای زندگی مجاهد شهيد سعيد محسن می گويد: من پيامی دارم که بايد به مسعود برسانی. سعيد گفت: ”سلام مرا به مسعود برسان. به او بگو که مسئوليتهای تو خيلی سنگين شده و تنها فردی هستی که از کميته مرکزی باقی مانده ای، تمامی تجربيات سازمانی در وجود تو متبلور است، بار امانتی است که در اين مرحله به تو سپرده شده، کوران حوادث زيادی را خواهی ديد، به فتنه های زيادی خواهی افتاد، تمام تمجيدها نثار ما خواهد شد، چون ما شهيد می شويم و تمام تهمتها نثار تو خواهد شد، چون می دانم به مبارزه خودت ادامه خواهی داد و وارد مراحلی می شوی که خيلی خيلی بالاتر از ماها قرار خواهی گرفت، زيرا تو هر روز و هر ساعت شهيد خواهی شد، يک شهيد مجسم“. 
 و الان داريم به چشم خودمان ميبينيم  با توجه به همه دشواريهاي زمانه ولي ما خيلي خوب ميتوانيم ببنيم كه چقدر مقاوم و استوار 50 سال از اين مبارزه ميگذرد و مسير رسيدن به آزادي را پيش ميبرند

0 comments:

Post a Comment