Tuesday 22 September 2015

ايران -هماوردي بس خطرناك!-ميثم ناهيد



ياد جملهاي از قهرمان داستان «چگونه فولاد آبديده شد» افتادم: «گرانبهاترين چيز براي انسان زندگيست. زندگي يكبار به انسان داده ميشود. پس آنرا طوري بايد گذراند تا در روز وداع با آن، گذشتهاي خوار و ننگين، بر پيشاني انسان داغ رسوايي نزند. تا در آن روز بتوان گفت: تمامي زندگي ام، وقف زيباترين چيزهاي جهان، يعني وقف مبارزه در راه بشريت شده است.»
 
فكر كردم، راستي همين واژه «مبارزه در راه بشريت» است كه رمز جاودانگي انسانهاييست كه زندگيشان را وقف اين مهم ميكنند. آخر بيجهت نيست كه پس از 45 سال كه از شهادت چهگوارا ميگذرد، نامش اسطورهاي براي نسلهاي پياپي است.  قانونمند است كه ژنرال جياپ، پس از 69 سال كه از مقاومت، پايداري و تسليم ناپذيرياش در نبرد دينبينفو ميگذرد، هنوز قهرماني ملي و محبوب مردم است.
اكنون هم كه شهيدان حماسة كهكشان اشرف, سقف ديگري از منطق فدا براي آزادي را تجسم بخشيده اند و جهاني در برابرشان سر تعظيم فرود آورده, در اين افكار بودم كه چشمم به آه و ناله يكى از مأموران وزارت اطلاعات تحت عنوان «چرا اعتصاب غذا در ليبرتى؟» افتاد و از اين درجه از شقاوت دچار شگفتي شدم. مانند صدها و هزاران ياوه و هزليات ديگر كه در سايتهايي مانند ايران ديدبان, اينترلينك، هابيليان, پژواك, دريچةزرد و ... چاپ ميشود. هر چند با نام يك خودفروخته يا يك زنداني سابقِ تواب.
ممكن است بپرسيد كه با خواندن اين نوشته، چرا دچار شگفتي شدي؟ شگفتي ام، از بابت محتواي اين نوشته نبود. بلكه به اين خاطر بود كه چطور انسان ميتواند، از يك طرف مانند آن انقلابيون تا اوج ارزشهاي انساني بالا برود؛ از طرف ديگر كساني هم در اين جهان هستند كه اين چنين تا اعماق چاله تباهي فرو مي روند.
در اين نوشته، خيلي روشن بود كه وزارت اطلاعات از چه چيزي به جنون افتاده. چرا كه نوك حملة تمام اين نوشته، رو به اعتصاب غذاي مجاهدين ليبرتي بود. من هم افتخار اين را دارم كه يكي از همين مجاهدين اعتصاب غذا كننده هستم, كه خودم تصميم گرفتم, وارد اين كارزار مقدس شوم. از اين رو خواستم چند نكته را در مورد اين نوشته بگويم.
وزارت اطلاعات مدعي شده است: «رهبري مجاهدين، با اعتصاب غذا دو هدف را دنبال ميكند. اول اينكه از زير بار مسئوليت كشتار در اشرف شانه خالي كند- دوم اينكه در معامله اي كه بر سر حفاظت با آمريكا كرده، رو دست خورده، بنابراين بسيار خشمگين است!!» (نقل به مضمون)
گمان نكنيد كه اين حرفها، ارزشي ندارند. به نظر من خيلي با ارزش، مهم و سياسي هستند. چرا؟ چون اگر كسي مقداري شم سياسي داشته باشد، با كمي موشكافي در اين نوشته، ميتواند به عمق اوضاع بحراني امروز رژيم پي ببرد و ميتواند «كانون وحشت» آن را دريابد. اين دو استدلال، نوار قلبي رژيم است كه به خوبي، وضعيت آن را هويدا ميكند. هرچند كه به زبان معكوس نوشته شده، كه اين هم چيز تازهاي نيست و عرف معمول سياسي ديكتاتورهاست.
پس بگذاريد همين دو استدلال وزارت اطلاعات را موشكافي كنيم.
ميگويد رهبري مجاهدين با اعتصاب غذا ميخواهد شانه از زير بار مسئوليت حمله به اشرف، خالي كند. به زبان بي زباني ميگويد، مجاهدين چون اشرف را از پيش تخليه نكردند، خودشان مقصر جنايت روز 10 شهريور هستند. اين دم خروس است. به راستي چرا اينقدر تخلية اشرف براي رژيم درمانده آخوندي مهم است؟ چرا يك خط در ميان، اولتيماتوم براي تخلية آن مي دهند؟ مگر فقط 100 مجاهد ِ بيسلاح در آن نبودند؟ چرا اينقدر مجاهدين مشكل و مسألة كانوني آخوندها هستند، كه در نهايت مجبور ميشوند دست به آن حملة جنايتكارانه بزنند؟
پاسخ يك واژه است: «هماورد!». مجاهدين تنها هماورد ديكتاتوري ولايت فقيه هستند كه سوگند خورده اند آن را سرنگون كنند. براي همين، هر جا كه مجاهدي باشد، آنجا كانوني براي نبرد ِ سرنگوني ميشود. پس رژيم هر جا كه دستش برسد، ميخواهد آن كانون را حذف فيزيكي كند. به قول خودشان، «مجاهدين را بايد از تمام كرة زمين حذف كرد!»
اما بدبختي رژيم اينجاست كه وقتي حذف فيزيكي هم بكند، مجاهدين نه تنها ضعيف نميشوند، بلكه تكثير هم ميشوند. اين حرف من نيست. اين حرف ِ منتظري، جانشين وقت خميني ست كه 25 سال پيش گفته بود: «مجاهدين يك سنخ انديشه هستند. با كشتن نابود نميشوند، بلكه ترويج ميشوند.»
بر پاية همين منطق هم هست كه پس از حماسة كهكشان اشرف، همة مجاهدين و ياران اشرفنشان آنها در ايران و سراسر جهان، براي برپايي صد و هزار اشرف، به پاخاستند.
پس تا اينجاي كار، درست است كه مجاهدين ديگر در اشرف نيستند، اما آخر آنها كه هيچگاه بند خاك و زمين نبودند. آنها توانشان را از انديشه و هدفشان ميگيرند. هدف سرنگوني. حالا هر كجا هم كه باشند، آنجا را اشرف ميكنند. اشرف هم به معناي «آرمان ِ مقاومت براي سرنگوني!» اما اينبار، به خاطر همان پرداخت قيمت در اشرف، مجاهدين از تواني مضاعف برخوردار شده اند.
در استدلال دوم وزارت اطلاعات ميگويد: مجاهدين در معامله با آمريكا، اشرف را در قبال خروج از ليست دادند. حالا بر سر تضمين امنيت رو دست خوردند. ميگويد: شما معامله كرديد، اما آمريكا به شما رو دست زد. براي همين هم در اشرف و ليبرتي مورد حمله قرار ميگيريد!
در اين استدلال هم، باز دم خروس وحشت وزارت اطلاعات از «هماورد» ديده ميشود. دقت كنيد، اگر لفافه را كنار بزنيم، زبان ْبسته دارد ميگويد: «آخر چرا موفق شديد بزرگترين مانور سياسي تاريخ معاصر ايران را انجام دهيد؟!» يعني سوزشش به خاطر كنار رفتن بزرگترين مانع براي سرنگوني، بر سر راه همان تنها «هماورد» رژيم است. يعني ليست گذاري مجاهدين!
حال بياييد نتايجي را كه از اين دو استدلال گرفتيم، كنار هم بگذاريم:
مجاهدين به عنوان تنها هماورد رژيم، آرمانشان  پرداخت قيمت، مقاومت و ايستادگي براي سرنگوني بيشكاف ِرژيم ولايت فقيه است. اشرف هم براي آنها نه يك خاك و گسترة جغرافيايي، بلكه نماد همين آرمان است. در منطق انقلابي هم، هرگاه در راه آرمان قيمتي داده شود، خون تازه و جوشانتري در شريان آن آرمان جاري ميشود، پس نيرومندتر ميگردد. به قول چه گوارا: «هر گاه كه ما بر خاك افتيم، دست ديگري براي برگرفتن سلاح ما دراز ميشود، جنگاوران ديگري پيش ميآيند و سرود سوگ ما را با تق تق مسلسلها و خروشي تازه در نبرد براي پيروزي، درهم ميآميزند. پس هرجا كه مرگ غافلگيرمان كند، گو: خوش آمدي!»
با همين منطق هم هست كه از فرداي كهكشان اشرف، مجاهدين سوگند خوردند 52 بار بيشتر به رژيم بتازند!
در گام بعد، همين «هماورد» و نيرويي كه سوگند ِسرنگوني رژيم را خورده و خون و انگيزة بيشتري براي به ثمر رساندن اين آرمان در رگانش جاري گشته، بزرگترين مانع سياسي بر سر راه رسيدن به هدف سرنگوني را هم از پيش پا برداشته است.
نتيجه: چقدر اين «هماورد» براي رژيم خطرناك شده! آنقدر خطرناك كه حتي اعتصاب غذاي تعدادي از كادرهايش، (كه به گفتة همان مأمور وزارت بدنام، صدايشان به جايي هم نميرسد) آن را به وحشت انداخته و مجبور ميشود به وزارت اطلاعاتش ماموريت بدهد، نوك جنگ رواني و لجن پراكني اش را رو به همين اعتصاب غذا بگيرد! آن هم با پوش دلسوزي براي ما! مايي كه بنا بر حكم همين رژيم، «بايد از تمام كرة زمين ناپديد شويم!»
اما يك نكتة پاياني:
ما مجاهدين، براي يك چيز ساخته شديم! «مقاومت، پايداري، سرخم نكردن و جنگ و نبرد ِ صدبرابر تا سرنگوني تماميت رژيم آخوندي!» حالا يك روز سلاح اين جنگ، تانك، توپ و مسلسلمان است، يك روز ايستادگي در اشرف و امروز هم اعتصاب غذايمان!
نوع سلاح برايمان مهم نيست. مهم بيشكاف بودن در جنگمان است. آخر ما هماورد رژيم هستيم. آن را سرنگون ميكنيم، بند از بندش ميگسليم و از تمام كرة زمين، محو و نابودش ميكنيم!
به ياد انقلابي بزرگ، ارنستو چهگوارا، اين نوشته را با جملهاي از او به پايان ميرسانم: «زندگی و مبارزه ميکنم ... حتی اگر بهترين هايم را از دست بدهم. يك انقلابي براي هدفي بالاتر، از عواطفش هم ميگذرد. حتي اگر بهترين هايش را در اين راه از دست بدهد. پس بگذار هر چه از دستم ميرود، برود؛ من ميخواهم آرمانم به التماس و تسليم در برابر دشمن آلوده نشود! حتي اگر قيمت آن زندگيام باشد. پس بي امان، تا پيروزي مبارزه ميكنيم... ما پيروز ميشويم!»

0 comments:

Post a Comment